ماجرای من و تخمه و تلویزیون!
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

چندسال پیش یکروز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم. ناگهان پدرو مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدند و فریاد زدند که:« ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر.

رفتم خواستگاری؛ دختر پرسید: « مدرک تحصیلی ات چیست »؟ گفتم:« دیپلم تمام »! گفت:« بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشوبرو دانشگاه.

رفتم ...چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ......

برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ پدر دختر پرسید:« خدمت رفته ای »؟ گفتم:« هنوز نه »؛ گفت:« مردنشده نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی ».

رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم.

برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ مادر دختر پرسید:« شغلت چیست »؟ گفتم: « فعلا کار گیر نیاوردم »؛ گفت:« بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن لش! علاف! پاشو برو سر کار ».

رفتم کار پیدا کنم؛ گفتند:« سابقه کار می خواهیم »؛

رفتم سابقه کار جور کنم؛ گفتند:« باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم ».

دوباره رفتم کار کنم؛ گفتند: « باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم».

برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتند سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی ». گفتند:« برو جایی که سابقه کار نخواهد ».

رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتند:« باید متاهل باشی ».

برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم:« رفتم جایی که سابقه کار نخواستند گفتند باید متاهل باشی ». گفتند:« باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی ».

رفتم؛ گفتم:«باید کار داشته باشم تا متاهل بشوم». گفتند:« باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم ».

برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم...

 

 

 







چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،
صداقت با دروغگو،
و مهربانی با سنگدل …

.
.
.
.
در روزگاری که خنده مردم از زمین خوردن توست،
پس برخیز تا چنین مردمی بگریند …

.
.
.
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند

.
.
.
نصف اشباهاتمان ناشی از این است که
وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم

.
.
.
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سال های زندگی شما نیست
بلکه زندگی ایی است که در آن سالها کرده اید

.
.
.
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
“ای کاش”
تکیه کلام پیریت نشود

.
.
.

مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست،
مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن …

.
.
.
اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید …

.
.
.
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهی ها،
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم

.
.
.
فریب مشابهت روز و شب‌ها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمی‌شود …

.
.
.
یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست …

.
.
.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان

.
.
.
برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.

.
.
.
گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش می آید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.

.
.
.
نتیجه زندگی، چیزهایی نیست که جمع می کنیم
بلکه قلبهایی است که جذب میکنیم

.
.
.
زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می ‏شوند؛
پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،
بدان که خدا می‏ خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.

.
.
.
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده قدرت من نیست !
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است

.
.
.
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛
یکی در آسمان و یکی در قلب …

.
.
.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست …

.
.
.
هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛
وقتی خودت نمیتونی حفظش کنی،
چطور انتظار داری کس دیگه ایی برات راز نگه داره؟
.
.
.
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ایی …
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته …
 
 
 
 
 







کافیست به نقطه وسط عکس خیره شوید و سرتان را به عقب و جلو ببرید

 

 

 

 







 زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. 

شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و 

اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد … 

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟! 

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: 

هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟! 

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت: 

آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟! 

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود! 


مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: 

یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟! 

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…! 

مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!! 

 

 

 







 جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد. 
جوان گفت : شنیده ام قد او کوتاه است. 
پیرزن گفت : اتفاقا این صفت بسیار خوبی است ، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود. 
جوان گفت : شنیده ام زبانش هم لکنت دارد. 
پیرزن گفت : این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پرحرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پرحرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد. 
جوان گفت : خانم همسایه گفته است چشمش هم معیوب است. 
پیرزن گفت : درست است ، این هم از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی کند. 
جوان گفت : شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است. 
پیرزن گفت : شما تجربه ندارید ، نمی دانید که این صفت باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه برسالم ماندن ، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد. 
جوان گفت : این همه کنار ، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد. 
پیرزن گفت : ای وای ، شما مردها چقدر بهانه گیر هستید ، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی ، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.!!!

 

 

 







 چند روز به کریسمس مانده بود که به یک مغازه رفتم تا برای نوه ی کوچکم عروسک بخرم. همان جا بود که پسرکی را دیدم که یک عروسک در بغل گرفت و به خانمی که همراهش بود گفت: “عمه جان…” اما زن با بی حوصلگی جواب داد: “جیمی، من که گفتم پولمان نمی رسد!” 
زن این را گفت و سپس به قسمت دیگر فروشگاه رفت. به ارامی از پسرک پرسیدم: “عروسک را برای کی می خواهی بخری؟” با بغض گفت: “برای خواهرم، ولی می خوام بدم به مادرم تا او این کادو را برای خواهرم ببرد.” پرسیدم: “مگر خواهرت کجاست؟” پسرک جواب داد خواهرم رفته پیش خدا، پدرم میگه مامان هم قراره بزودی بره پیش خدا” 
پسر ادامه داد: “من به پدرم گفتم که از مامان بخواهد که تا برگشتنم از فروشگاه منتظر بماند. “بعد عکس خودش را به من نشان داد و گفت: “این عکسم را هم به مامان می دهم تا آنجا فراموشم نکند، من مامان را خیلی دوست دارم ولی پدرم می گوید که خواهرم آنجا تنهاست و غصه می خورد.” 
پسر سرش را پایین انداخت و دوباره موهای عروسک را نوازش کرد. طوری که پسر متوجه نشود، دست به جیبم بردم و یک مشت اسکناس بیرون آوردم. از او پرسیدم: “می خواهی یک بار دیگر پولهایت را بشماریم، شاید کافی باشد!” او با بی میلی پولهایش را به من داد و گفت: “فکر نمی کنم چند بار عمه آنها را شمرد ولی هنوز خیلی کم است ” 
من شروع به شمردن پولهایش کردم. بعد به او گفتم: “این پولها که خیلی زیاد است،حتما می توانی عروسک را بخری!” 
پسر با شادی گفت: “آه خدایا متشکرم که دعای مرا شنیدی!” 
بعد رو به من کرد وگفت: “من دلم می خواهد که برای مادرم هم یک گل رز سفید بخرم، چون مامان گل رز خیلی دوست دارد، آیا با این پول که خدا برایم فرستاده می توانم گل هم بخرم؟” 
اشک از چشمانم سرازیر شد، بدون اینکه به او نگاه کنم، گفتم:” بله عزیزم، می توانی هر چقدر که دوست داری برای مادرت گل بخری.” 
چند دقیقه بعد عمه اش بر گشت و من زود از پسر دور شدم و در شلوغی جمعیت خودم را پنهان کردم. 
فکر آن پسر حتی یک لحظه هم از ذهنم دور نمی شد؛ ناگهان یاد خبری افتادم که هفته ی پیش در روزنامه خوانده بودم: “کامیونی با یک مادر و دختر تصادف کرد دختر در جا کشته شده و حال مادر او هم بسیار وخیم است.” 
فردای آن روز به بیمارستان رفتم تا خبری به دست آورم. پرستار بخش خبر نا گواری به من داد: “زن جوان دیشب از دنیا رفت.” 
اصلانمی دانستم آیا این حادثه به پسر مربوط می شود یا نه، حس عجیبی داشتم. بی هیچ دلیلی به کلیسا رفتم. در مجلس ترحیم کلیسا، تابوتی گذاشته بودند که رویش یک عروسک، یک شاخه گل رز سفید و یک عکس بود...

 

 

 







 نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت‌های کاخ ورسای هدایت شد. 
سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به “موال” های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه‌ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می‌آید، غرورش اجازه نمی‌داد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا...! 
حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالی متعفن؛ این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجره‌ای دید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه‌ی دستمال را با محتویات ملوکانه‌اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بار آن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجره‌ی گشوده پرتاب کرد تا مدرک جرم را از صحنه‌‌ی جنایت دور کرده باشد. 
گویا نشانه گیری ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز می‌شود و محتویات آن به در و دیوار و سقف می‌پاشد. وضع از اول هم دشوارتر می‌شود. سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا می‌گذارد، از دستشویی بیرون می‌رود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پول طلا نشان می‌دهد و می‌گوید این را به تو می‌دهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفع و رجوع کنی. 
می‌گویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم می‌کند و می‌گوید من دو برابر این سکه‌ها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندی توانسته اند روی سقف خرابکاری کنند!! 

 

 

 







 پس از خواندن سوال در عرض فقط 5 ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخ های درست شما ضرب در 10 میشود و میزان آی کیو شما را نشان می دهد. 

سوال ها : 

1 – بعضی از ماهها 30 روز دارند بعضی 31 روز چند ماه 29 روز دارد؟ 

2 – اگر دکتر به شما 3 قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت 1 قرص بخور چقدر طول می کشد تا تمام قرص ها خورده شود؟ 

3 – من ساعت 8 شب به رختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که ساعت 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم چند ساعت خوابیده بودم؟ 

4 – عدد 30 را به نیم تقسیم کنید و عدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟ 

5 – مزرعه داری 17 گوسفند زنده داشت تمام گوسفندهایش به جز 9 تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است ؟ 

6 – اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد شوید که در آن یک بخاری نفتی یک چراغ نفتی و یک شمع باشد اول کدام یک را روشن می کنید؟ 

7 – فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک می شود این خرس چه رنگی است؟ 

8 - فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟ 

9 - اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد ؟ 

ریاضیات فریبنده !!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید ( از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید ! ) 

10 - عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده ؟ 

 

 

جوابها در ادامه مطلب...

 









 ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. 

یک دانشجوی دختر با موهای قرمزکه از چهره‌اش پیداست اروپایی است، 

سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. 

سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. 

وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، 

احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه‌اش)، آنجا نشسته 

و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! 

بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را 

در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد 

و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی 

و حریم خصوصی آشنا نیست. 

او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی 

برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. 

در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند 

و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. 

جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد. 

دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ 

این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. 

به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، 

هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد 

و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ 

مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند. 

آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. 

زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. 

و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان 

روی صندلی پشتی می‌بیند، و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است. 


توضیح پائولو کوئلیو: 

من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که 

در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند 

و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. 

داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم 

که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند 

و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند. 


چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، 

وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛ 

مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، 

در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، 

و هم‌زمان می‌اندیشید: «این اروپایی‌ها عجب خُل‌هایی هستند!»

 

 

 

 







 مردی پس از دریافت حقوقش فهمید که ۲۵ دلار به او اضافه پرداخت شده است. او از این بابت به کار فرمایش چیزی نگفت. از سوی دیگر کار فرما به اشتباهش پی‌ برد و ۲۵ دلار اضافی را از حقوق ماه آینده او کسر کرد. مرد بی‌ درنگ نزد کارفرما رفت و به او گفت که حقوقش کامل نیست. کار فرما پاسخ داد: چرا ماه گذشته که پول بیشتری دریافت کردی، یک کلمه بر زبان نیاوردی؟ مرد گفت: می‌توان از یک اشتباه چشم پوشی کرد اما در صورت تکرار اشتباه نمی‌توان ساکت و خاموش ماند.

 

 

 







 اگر می خواهید بدانید که نسبت به دیگران چقدر خوشبخت هستید ، پرسشنامه زیر را تکمیل کنید. 

1 ـ وقتی مسابقه ای را می بازم از آن لذت نمی برم.درست غلط 

2 ـ وقتی کسی درباره من لطیفه ای می گوید از آن لذت می برم. 
درست غلط 

3 ـ وقتی کسی از دوستانم در حضور من جایزه ای را می برد خوشحال می شوم.درست غلط 

4 ـ اگر کسی در صف از من جلو بزند اعتراض می کنم. 
درست غلط 

5 ـ خیلی زود از سرگرمیها و تفریحات حوصله ام سر می رود 

.درست غلط 

6 ـ اغلب روزها خیال پردازی می کنم. 
درست غلط 

7 ـ آرزوهای زیادی دارم. 
درست غلط 

8 ـ بیش از اندازه چاق هستم.درست غلط 

9 ـ از خواندن رمان لذت می برم. 
درست غلط 

10 ـ از خوابیدن متنفرم 
درست غلط 

11 ـ فکر می کنم جذاب هستم. 
درست غلط 

12 ـ انتقادات را به خوبی پذیرا می شوم. 
درست غلط 

 

جواب در ادامه مطلب...

 

 











 


شما یک کاراکتر و شخصیت جهانی( حتی ایرانی ) اعم از هنرمند ورزشکار سیاستمدار حتی کارتون یا هر چیز دیگه ای رودر مغزتون انتخاب میکنید و این سیستم بسیار هوشمند با پرسیدن 10 الی 20سئوال بسته به سختی مورد انتخاب شده و دقت شما در پاسخ به سئوالات در کمال شگفتی عکس طرفو تحویلتون میده, مطمئن باشید از عملکرد این سایت شگفت زده خواهید شد. هر چه در پاسخ به سئوالات دقیقتر عمل کنید زودتر نتیجه خواهید گرفت. پاسخها 5 گزینه ای است.. بلی - خیر -نمیدانم -احتمالآ بله و احتمالآ خیر.. اگر بار اول به جواب نرسیدید ادامه را بزنید تا سیستم بتواند با پرسیدن چندسئوال دیگر مورد را حدس بزند.

 

http://en.akinator.com

 

 

 







دیشب رفتم استخر,بعداز شنا اومدم لباسامو بپوشم دیدم رو موبایلم 4 تا میس کاله 6 تا اس ام اس از دوس دخترم: 
اس ام اس 1:عزیزم چرا زنگ میزنم جواب نمیدی؟ 
اس ام اس 2:انگار سرت شلوغه جواب اس ام اس هم نمیدی. 
اس ام اس 3:همین الان زنگ میزنی وگرنه من می دونم وتو 
......اس ام اس4:کثافت آشغال معلوم هست کدوم گوری هستی؟ 
اس ام اس 5:تقصیر منه که آدم حسابت کردم کچل ایکبیری با اون مامان چاقت.گمشو برو پیش همون دختر عموی ... 
اس ام اس6:راستی اینم میگم که بسوزی منو دوستت حميد دو ماهه رابطه داریم.بای!!

 

 

 

 







- دختر ها خیلی دوست دارند جای پسر ها باشند اما پسر ها اصلاً دوست ندارند جای دختر ها باشند 

- اگر یه دختر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه از خونه فرار میکنه اما یه پسر اگر یک مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو از خونه فراری میده! 
- یه دختر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه خودکشی میکنه اما یه پسر اگر دو تا مشکل غیر قابل حل داشته باشه اعضای خانواده اش رو میکشه 

- یه پسر اگر 3 تا مشکل غیر قابل حل داشته یه هفته افسرده میشه بعد با 3 تا مشکل کنار میاد و زندگیش رو میکنه اما تا کنون دختری که 3 تا مشکل داشته باشه دیده نشده چون همشون در مرحله دو تا مشکل خودکشی میکنند و به سه تا نمیرسه مشکلاتشون!!! 

- دخترا می خوان سر پسرا کلاس بزارن اما در نهایت سر خودشون کلاه میره ولی پسرا می خوان سر هر موجود زنده ای که میبینن کلاه بزارن و در نهایت موفق میشن 

- دخترا با اینکه بیشتر از پسرا قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت میکنن اما خیلی بیشتر از پسرا تصادف میکنن و در هر تصادف رد پای یک دختر به چشم می خوره. 

- دخترا فکر می کنن بهترین راه برای داشتن یک رابطه خوب و مداوم صداقت و راستگویی هستش ولی پسرا مطمئن هستند بهترین راه دروغگویی و گرفتن سوتی از طرف مقابله! 

- دختر ها از درس و مدرسه بیزارند ولی پسر ها از درس و مدرسه فراری هستند! 

- پسر ها به هم حسودی نمی کنن اما دخترا به هم حسودی می کنن. 

- دختر ها زیر بار حرف زور میرن اما پسر ها خودشون حرف زور میزنن 

- دخترا زندگی مشترک رو در عشق و صفا و صمیمیت می بینن ولی پسر ها در غذا 

- اگر یک دختر در یک جمع سوتی بده تا آخر دیگه هیچ حرفی نمیزنه اما پسر ها در یک چمع فقط سوتی میدن! 

- یک دختر اگر با دوست پسرش به هم بزنه دیگه با هیچ پسری دوست نمیشه اما یه پسر اگر با دوست دخترش به هم بزنه با 3-4 تا دختر دیگه دوست میشه! 

- اگر یه دختر به یه پسر نگاه کنه , پسره فکر می کنه که خیلی خوش تیپه ولی اگر یه پسر به یه دختر نگاه کنه دختره فکر میکنه که پسره چقدر بی چشم و رو هستش! 

- بعد از خوندن این مطلب پسرا اول 2 دقیقه فکر میکنن تا مفهوم مطلب رو بفهمند و چون بعد از دو دقیقه نمی فهمند می زنن زیر خنده و میگن خیلی باحال بود اما دخترا بعد از خوندن این مطلب 2 ساعت حرص می خورن و فکر میکنن به شخصیت دخترای ایرونی توهین شده و در نهایت چون مفهوم این مطلب رو نفهمیدن به نویسنده اش میل میزنن و فحش میدن!!!

 

 

 

 







 

 فلش اتل متل توتوله،ته خنده .از دست نديد.بريد ادامه مطلب......

 

 

 







 نظرات مردم در برابر سوال بالا : 


فهمــيده ام که باز کردن پاکت شير از طرفي که نوشته " از اين قسمت باز کنيد" سخت تر از طرف ديگر است 54 ساله 

فهمــيده ام که هيچ وقت نبايد وقتي دستت تو جيبته روي يخ راه بري . 12 ساله 

فهمــيده ام که نبايد بگذاري حتي يک روز هم بگذرد بدون آنکه به همسرت بگويي " دوستت دارم" . 61 سال 

فهمــيده ام که وقتي گرسنه ام نبايد به سوپر مارکت بروم . 38 ساله 

فهمــيده ام که مي شود دو نفر دقيقا به يک چيز نگاه کنند ولي دو چيز کاملا متفاوت ببينند. 20 ساله 

فهمــيده ام که وقتي مامانم ميگه " حالا باشه تا بعد " اين يعني " نه" 7 ساله 

فهمــيده ام که من نمي تونم سراغ گردگيري ميزي که آلبوم عکس ها روي آن است بروم و مشغول تماشاي عکس ها نشوم. 42 ساله 

فهمــيده ام که بيش تر چيزهاي که باعث نگراني من مي شوند هرگز اتفاق نمي افتند . 64 ساله 

فهمــيده ام که وقتي مامان و بابا سر هم ديگه داد مي زنند ، من مي ترسم . 5 ساله 

فهمــيده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابي به سوي داشتن يک "زندگي خوب"حرکت مي کنند که از کنار آن رد مي شوند . 72 ساله 

فهمــيده ام که وقتي من خيلي عجله داشته باشم ، نفر جلوي من اصلا عجله ندارد . 29 ساله 

فهمــيده ام که اگر عاشق انجام کاري باشم،آن را به نحو احسن انجام مي دهم . 48 ساله 


فهمــيده ام که بيش ترين زماني که به مرخصي احتياج دارم زماني است که از تعطيلات برگشته ام . 38 ساله 

فهمــيده ام که مديريت يعني: ايجاد يک مشکل - رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. 34 ساله 

فهمــيده ام که اگر دنبال چيزي بروي بدست نمي آوري بايد آزادش بگذاري تا به سراغت بيايد . 29 ساله 

فهمــيده ام که در زندگي بايد براي رسيدن به اهدافم تلاش کنم ولي نتيجه را به خواست خدا بسپارم و شکايت نکنم. 29 ساله 

فهمــيده ام که عاشق نبودن گناه است. 31 ساله 

فهمــيده ام هر چيز خوب در زندگي يا غير قانوني است و يا غير اخلاقي و يا چاق کننده 


در زندگى فهمــيده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم, خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعيتها و مراحل مختلفه زندگيم تا بتونم با بينش واضح زندگيم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم 

هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش ميخوابه، من بايد آدم درستى باشم . 42 ساله 

فهمــيده ام مبارزه در زندگي براي خواسته هايت زيباست اما تنها در کنار کساني که دوستشان داري و دوستت دارند! 27 ساله 

فهمــيده ام که وقتي طرف مقابل داد ميزند صدايش به گوشم نميرسد بلکه از ان رد مي شود. 50ساله 

فهمــيده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعي اونه که هميشه و در همه حال به شريکش هم فکر کنه بي منت. 35 ساله 

فهمــيده ام براي بدست آوردن چيزي که تا بحال نداشتي بايد بري کاري رو انجام بدي که تا بحال انجامش نداده بودي 36 ساله 

فهميدم كه اگر عشقي رو از دست دادي ديگه نمي توني بدست بياريش چون هيچ چيز مثل سابق نيست! و سعي كني كه فقط ازش به نيكي ياد كني! م . ج 30 ساله 

فهميدم كه تا دير نشده بايد يه كاري كرد تا بعد ها غصه فرصت هاي رو كه داشتي ولي استفاده نكردي رو نخوري... و بعضي وقت ها هم بايد هيچ كاري نكني تا وضع از ايني كه هست بدتر نشه.... 31 ساله
 

من هنوز چيزي نفهميدم, فعلا قضيه خيلي مبهمه. 34 ساله

 

 

 

 







 مزرعه داری تله ی موشی در انبار خانه اش کار گذاشت،موش،گاو و گوسفند ومرغ را از وجود تله آگاه کرد واز آنها پرسید:حال چه کنیم؟مرغ وگاو وگوسفند گفتند:تله ی موش است مشکل توست به ما ربطی ندارد 
روز بعد ماری در تله افتاد وزن مزرعه دار را نیش زد،از مرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند وگاو را برای مراسم تدفین کشتند. 

ودر این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد وبه مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد. 

 

 

 







 در کارهای خصوصی متولدین فروردین ماه دخالت نکنید 

متولدین فروردین ماه به دنبال ارضای خواسته ها وتوقعات خود هستند و در این زمینه ، 
بسیار خودمحور و خودبین به شمار می آیند .هرگز نگذارید متولدین فروردین ماه به راحتی 
دل شما را به دست آورند ، وگرنه به همان آسانی نیز شما را از دست خواهند داد و تا ابد 
فراموش تان می کنند . آنها به سمت افرادی جذب می شوند که شخصیتی مستقل و آزاده 
از خود بروز دهند .هر روز برای آنها به منزله آغازی جدید است ، پس خودتان را آماده مواجهه 
با هر واکنش غیر منتظره از سوی آنها کنید . در مقابل آنها ، سربلند و مغرور ظاهر شوید . 
همیشه آنها را تحسین کنید و به وجودشان افتخار نمایید . هرگز مزاحم آنها نشوید و در 
کارهای خصوصی شان دخالت نکنید . آنها را مورد انتقاد قرار ندهید و دوستانشان را هم 
بپذیرید و از آنها خرده نگیرید . هرگز از آنها پول قرض نگیرید . اگر به در خواست های آنها ، 
پاسخ منفی دهید ، باید منتظر مشاهده واکنش هایی بسیار تند و غیر منطقی 
از سوی آنها باشید . 


حس حسادت اردیبهشتی ها را تحریک نکنید 
متولدین اردیبهشت تابع احساسات و عواطف درونی شان هستند و در عین حال 
به احساسات طرف مقابلشان نیز احترام کامل می گذارند . از این رو ، همسران آنها 
بسیار خوشبخت خواهند بود . آنها عاشق مواد غذایی هستند و غذا خوردن ، برای آنها 
بسیار محترم است ، پس تا جای ممکن ، غذاهای مورد علاقه شان را بپزید . برای 
راه یافتن به قلب آنها محیطی خیال انگیز به همراه یک موسیقی رمانتیک و آرام و چند 
شمع در گوشه ای فراهم آورید محبت کردن و لی لی به لا لا گذاشتن آنها را هرگز 
فراموش نکنید . آنها همیشه و در همه حال به یاد دوستانشان هستند و هر گز نمی گذارند 
که آنها به حال خود رها شوند . پس ، شما هم در همه حال حامی و یاور آنها باشید . 
آنها بسیار سخاوتمند هستند ، به خصوص نسبت به همسر و عزیزانشان ، پس 
انتظار گرفتن هدایای متعدد را از سوی آنها داشته باشید . بی جهت و ناخالصانه آنها 
را تحسین نکنید . آنها در هنگام آغاز این ارتباط ، بسیار کند و تدریجی پیش می روند 
پس اگر صبر و حوصله به خرج دهید ، با صمیمیت و محبت عمیق و خالصانه و ابدی آنها 
مواجه خواهید شد . هرگز و تحت هیچ شرایطی ، به آنها دروغ نگویید ، آنها هیچ وقت 
نمی توانند افراد دروغگو را ببخشند .آنها افرادی وابسته و احساساتی هستند و 
همسری مثل خود می خواهند . هرگز آنها را به اجبار وادار به گرفتن تصمیم نکنید ، 
و گرنه تبدیل به افرادی لجوج و بسیار سر سخت می شوند .اردیبهشتی ها زمانی 
ارتباطی را آغاز می کنند که مطمئن باشند که تا ابد آن را حفظ خواهند کرد . 
هرگز و تحت هیچ شرایطی حس حسادت آنها را تحریک نکنید 
و گرنه آنها را برای همیشه از دست خواهید داد . 

 

 

بقه در ادامه مطلب....

 

 







 


پيدا نكردين؟ آسونه ها!!

جواب تو ادامه مطلب.....

 

 







 زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند. 
پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم. 
زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.
15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد. 
صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند. 
وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود. 
کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم. 
زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد. 
کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟ 
زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!

 

 

 







 1. هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت. (ضرب المثل آلمانی) 

2. مردی که به خاطر "پول" زن می گیرد، به نوکری می رود. (ضرب المثل فرانسوی) 

3. لیاقت داماد، به قدرت بازوی اوست. (ضرب المثل چینی) 

4. زنی سعادتمند است که مطیع "شوهر"باشد. (ضرب المثل یونانی) 

5. زن عاقل با داماد "بی پول" خوب می سازد. (ضرب المثل انگلیسی) 

6. زن مطیع، فرمانروای قلب شوهر است. (ضرب المثل انگلیسی) 

7. زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. (ضرب المثل آلمانی) 

8. داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت. (ضرب المثل لهستانی) 

9. دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. (ضرب المثل ایتالیایی) 



10. داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای. (ضرب المثل فرانسوی) 

 

بقيه در ادامه مطلب ....

 

 

 







 لطفاً جمله زیر را به انگلیسی روان ترجمه کنید: 

وضو گرفتن در آبدارخانه اکیداً ممنوع است 


سخته ؟ نه فکر نمی کنم اونقدرها هم سخت باشه 
چون ترجمۀ صحیح در ادامه مطلب اومده 

ببینید آیا تونستید درست ترجمه کنید ؟ !!!!!!









  

ای بنده تو سخت بی وفایی ، 

از لطف به سوی ما نیایی 


هرگه که ترا دهیم دردی ، 

نالان شوی و به سویم ایی 


هر دم که ترا دهم شفایی ، 

یاغی شوی و دگر نیایی . . . 

ای بنده تو سخت بیوفایی ... 

 

بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، 
آسمون واسه من ابراش مال تو، 
دریا مال من موجش مال تو، 
ماه مال من خورشید مال تو ... ". 

خدا خندید و گفت: " بندگی کن، 

همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... " 

 

کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت، 

سفری بی همراه، 

گم شدن تا ته تنهایی محض، 

یار تنهایی من با من گفت: 

هر کجا لرزیدی، 

از سفرترسیدی،تو بگو، از ته دل 

من خدا را دارم... 

 

 


خطا از من است، می دانم. 
از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام. 
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام. 
اما رهایم نکن... بیش از همیشه دلتنگم... به اندازه ی تمام روزهای نبودنم..." 

 
 

یاد خدا آرام بخش دلهاست ... 

بیایید با مهربان ترین مهربانان عالم آشتی کنیم ... 

 

 

 

 







 چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن… 
بعد از مدتي يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون : 
اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه. 
... اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت كرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ استخدام شد و پله هاي ترق...ي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس و اونقدر پولدار شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز بهش هديه داد ! 
دومي: جالبه. پسر من هم مايه افتخار و سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول به كار شد و بعد دوره خلباني گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو تصاحب كرده. پسرم اونقدر پولدار شد كه براي تولد صميميترين دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد !!! 
سومي: خيلي خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده . اون توي بهترين دانشگاههاي جهان درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد. الان يه شركت ساختماني بزرگ براي خودش تاسيس كرده و ميليونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه كه براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي ۳۰۰۰ متري بهش هديه داد! 
هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي گفتند كه دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريكات به خاطر چيه؟! 
سه تاي ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت كرديم راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف كني؟! 
چهارمي گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توي يه كلوپ مخصوص كار ميكنه! 
سه تاي ديگه گفتند: اوه مايه خجالته چه افتضاحي !!! 
دوست چهارم گفت: نه! من ازش ناراضي نيستم. اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگي بدي هم نداره.اتفاقا همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي ۳۰۰۰ متري هديه گرفت !!! 

نتيجه اخلاقي: هيچوقت به چيزي كه كاملا در موردش مطمئن نيستي افتخار نكن !!!

 

 

 







 مي تواني خوشحال باشي، چون من دختر كم توقعي هستم. اگر مي گويم بايد تحصيلكرده باشي، فقط به خاطر اين است كه بتواني خيال كني بيشتر از من مي فهمي! اگر مي گويم بايد خوش قيافه باشي، فقط به خاطر اين است كه همه با ديدن ما بگويند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هي بالاتر برود! 

اگر مي گويم بايد ماشين بزرگ و با تجهيزات كامل داشته باشي، فقط به اين خاطر است كه وقتي هر سال به مسافرت دور ايران مي رويم توي ماشين خودمان بخوابيم و بي خود پول هتل ندهيم! 

اگر از تو خانه مي خواهم، به خاطر اين است كه خود را در خانه اي به تو بسپارم كه تا آخر عمر در و ديوارآن، خاطره اش را برايم حفظ كنند و هرگوشه اش يادآور تو و آن شب باشد! 

اگر عروسي آن چناني مي خواهم، فقط به خاطر اين است كه فرصتي به تو داده باشم تا بتواني به من نشان بدهي چقدر مرا دوست داري و چقدر منتظر شب عروسيمان بوده اي! 


اگر دوست دارم ويلاي اختصاصي كنار دريا داشته باشي، فقط به خاطر اين است كه از عشق بازي كنار دريا خوشم مي آيد... جلوي چشم همه هم كه نمي‌شود! 

اگر مي گويم هرسال برويم يك كشور را ببينيم، فقط به خاطر اين است كه سالها دلم مي خواست جواب اين سوال را بدانم كه آيا واقعا "به هركجا كه روي آسمان همين رنگ است"؟! اگر تو به من كمك نكني تا جواب سوالاتم را پيدا كنم، پس چه كسي كمكم كند؟! 

اگر از تو توقع ديگري ندارم، به خاطر اين است كه به تو ثابت كنم چقدر برايم عزيزي! 
و بالاخره... 


اگر جهيزيه چنداني با خودم نمي آورم، فقط به خاطر اين است كه به من ثابت شود تو مرا بدون جهيزيه سنگين هم دوست داري و عشقمان فارغ از رنگ و رياي ماديات است. 

 

 

 

 







  
در سال 3000 ماشینها حتما باید به علایم رانندگی توجه کنند. 

 


 
در سال 3000 بجای اینکه شما کیفتان را حمل کنید ، کیفها شما را حمل میکنند 

 


 
در سال 3000 آرایش کردن دختران بسیار راحت تر خواهد بود. 

 


 
در سال 3000 در صورت استفاده از سایتهای غیر مجاز ، توسط کامپیوتر تنبیه میشوید. 

 


 
ورزشکاران معروف در سال 3000 آنقدر پولدار میشوند که برای بازی کردن هم افرادی را استخدام میکنند 

 


 
در سال 3000 در هنگام مریضی رباتها از شما پرستاری میکنند 

 


 
و این هم نحوه حمل و نقل برای صرفه جویی در بنزین 

 


 
دکترها در آن زمان جادوگری هم میکنند. و میتوانند بدون عکس برداری با اشعه ایکس استخوانهای شما را ببینند. 

 


 
تمامی ورزشها در خانه میسر خواهد بود 

 


 
شلوارهای چهار پا به شما این امکان را میدهند که هر کجا بخواهید بنشینید.! 

 


 
در سال 3000 با داشتن ربات هایی که شب هنگام با شما حرکات ورزشی تمرین میکنند در وقت خود صرفه جویی میکنید. 

 


 
از هر مکانی تا مکان دیگر میتوانید رانندگی کنید! 

 


 
در سال3000 برنزه کردن بدن در چند ثانیه انجام میشود. 

 

 

 

 







Beauty of Math! 

1 x 8 + 1 = 9 
12 x 8 + 2 = 98 
123 x 8 + 3 = 987 
1234 x 8 + 4 = 9876 
12345 x 8 + 5 = 98765 
123456 x 8 + 6 = 987654 
1234567 x 8 + 7 = 9876543 
12345678 x 8 + 8 = 98765432 
123456789 x 8 + 9 = 987654321 

1 x 9 + 2 = 11 
12 x 9 + 3 = 111 
123 x 9 + 4 = 1111 
1234 x 9 + 5 = 11111 
12345 x 9 + 6 = 111111 
123456 x 9 + 7 = 1111111 
1234567 x 9 + 8 = 11111111 
12345678 x 9 + 9 = 111111111 
123456789 x 9 +10= 1111111111 

9 x 9 + 7 = 88 
98 x 9 + 6 = 888 
987 x 9 + 5 = 8888 
9876 x 9 + 4 = 88888 
98765 x 9 + 3 = 888888 
987654 x 9 + 2 = 8888888 
9876543 x 9 + 1 = 88888888 
98765432 x 9 + 0 = 888888888 

Brilliant, isn't it? 
And look at this symmetry: 

1 x 1 = 1 
11 x 11 = 121 
111 x 111 = 12321 
1111 x 1111 = 1234321 
11111 x 11111 = 123454321 
111111 x 111111 = 12345654321 
1111111 x 1111111 = 1234567654321 
11111111 x 11111111 = 123456787654321 
111111111 x 111111111=12345678987654321
 
 
 
 
 

 







  



مرکز تصویر بالا را نگاه کنید، در واقع به مرکز آن خیره شوید. هیچ کلکی در کار نیست، فقط با آرامش به وسط تصویر خیره شوید. 

آیا تصویر ناپدید می شود؟ خوب است. اگر می خواهید از علت این پدیده آگاه باشید ادامه مطلب را مطالعه نمایید. 

چیزی که شما تجربه کردید به Troxler’s Fading شناخته شده است. Troxler’s Fading نوعی ادراک بصری است. پس از خیره شدن به یک نقطه ثابت، محرکهای دورتر از این نقطه در محدوده ی دید محو می گردند. هنگامیکه محرک کوچکتر، کمرنگ تر و دورتر از نقطه ثابت باشد، این تاثیر بیشتر می شود. 

اگر برای مدتی (حدود ۲۰ ثانیه) به یک نقطه خیره شوید، تقریباً همه چیز در محدوده دید شما محو خواهد شد. به همین دلیل است که چشم های ما بطور مداوم در حال حرکت هستند. در غیر اینصورت همه چیز در اطراف چشم های ما محو می شوند. 

همان گونه که به هنگام پوشیدن لباس، آن را احساس می کنیم ولی پس از چند دقیقه دیگر آن را حس نمی کنیم و متوجه آن نمی شویم، سلول های عصبی نیز در سیستم بینایی، تمایل به نادیده گرفتن اشیاء بدون تغییر دارند و آنها را نادیده می گیرند. 

یک تصویر واضح، برای چشم محرک خوبی محسوب می شود و خیره شدن به یک نقطه آن برای زمانی در حدود ۲۰ ثانیه، کار بسیار سختی است. چشم در یک تصویر واضح و دارای کنتراست بالا، ترجیح می دهد قسمت های مات و دارای کنتراست کمتر را نادیده بگیرد. به همین دلیل، سایر جزئیات تصویر ببرنگ شده و کم کم محو می گردد. 

می توانید با خیره شدن به مرکز تصویر زیر نیز، این پدیده را تجربه کنید. 


ا 


از این پدیده به چشم جادویی نیز یاد می شود. نه آن جادویی که ساحران می کنند، بلکه منظور، تار شدن و محو شدن بخش هایی از تصویر مورد نظر است. 

 

 

 

 







 




چند ثانیه به نقطه کوچک سیاهرنگ وسط عکس بطور ثابت نگاه کنید. یعنی تا زمانی که بافرینگ پایین تصویر بطور کامل پر شود.

2- بعد از طی این چند ثانیه عکسی سیاه و سفید ظاهر میشود ولی جالب اینجاست که تا زمانی که نگاهتان بطور ثابت بر روی نقطه سیاهرنگ متمرکز است، شما این عکس را رنگی میبینید! امتحان کنید ... 

 

 

 

 

 







 گفت دانائی که گرگی خیره سر.. 

هست پنهان در نهاد این بشر.. 

هر که با گرگش مدارا میکند.. 
... 
خلق و خوی گرگ پیدا میکند... 

هر که گرگش را در اندازد به خاک.... 

رفته رفته میشود انسان پاک.. 

زور بازو چاره این گرگ نیست ؛ 

صاحب اندیشه داند چاره چیست .. 

در جوانی جان گرگت را بگیر... 

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر..........

 

 

 


 







روی لينك زير کلیک کنید و یه عبارت رو سرچ کنید  !!!

 

كليك كنيد

 

 

 

 

 

 







 ماوس خودتون رو هرجای صفحه و همه جای اون کلیک کنید 
ببینید چه اتفاقی میافته 

حالا ماوستون رو کلیک کنید و در همون حال به همه جای صفحه بکشید و ببینید چطور می شه !!

 

 

 

 







 

 

 

 

 







 اين معادلرو ميتوني انجام بدي؟   

اگه انجامش بدي يعني واقعا عاشقي


 


يكم فكركن 















اگه واقعا عاشق باشي ميفهمي ....

 

جواب تو ادامه مطلب.....

 

 

 







 

 

 







 چهار کلمه اولی که از عکس زیر پیدا کردین میشه شخصیت شما...  

هرکس هرچی پیدا کرد، بنویسه دیگه. . .  

 

 

 







 از زبان یه مامان... 

تو خونه مشغول کاربودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسید . 

دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟ 

من : زنم دیگه پس چی ام ؟ 

دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟ 

من : نه مامانی بابا مرده . 

دخترم : راست میگی مامان ؟ 

من : آره چطور مگه ؟ 

دخترم : هیچی مامان ! دیگه کی زنه ؟ 

من : خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ 

دخترم : دایی سعید هم زنه ؟ 

من : نه اون مرده ! 

دخترم : از کجا فهمیدی زنی ؟ 

من : فهمیدم دیگه مامان، از قیافه ام . 

دخترم : یعنی از چی ؟ از قیافه ات؟ 

من : از اینکه خوشگلم ، 

دخترم : یعنی هر کی خوشگل بود زنه* ؟ 

من : اره دخترم 

دخترم : بابا از کجا فهمید مرده 

من : اونم از قیافش فهمید . یعنی بابایی چون ریش داره و ریشهاشو میزنه و 

زیاد خوشگل نیست مرده ! 

دخترم : یعنی زنا خوشگلن مردا زشتن ؟ 

من : آره تقریبا . 

دخترم : ولی بابایی که از تو خوشگل تره 

من : اولا تو نه شما بعدشم باباییت کجاش از من خوشگل تره ؟ 

دخترم : چشاش 

من : یعنی من زشتم مامان ؟ 

دخترم : آره 

من : مرسی 

دخترم : ولی دایی سعید هم از خاله خوشگلتره !! 

من : خوب مامان بعضی وقتها استثنا هم هست 

دخترم : چی اون حرفه که الان گفتی چی بود 

من : استثنا یعنی بعضی وقتها اینجوری میشه 

دخترم : مامان من مردم 

من : نه تو زنی 

دخترم : یعنی منم زشتم 

من : نه مامان کی گفت تو زشتی تو ماهی ، ولی تو الان کودکی 

دخترم : یعنی من زن نیستم ؟ 

من : چرا جنسیتت زنه ولی الان کودکی 

دخترم : یعنی چی ؟ 

من : ببین مامان همه ی آدما شناسنامه دارن که توی شناسنامه شون جنسیتشون 

مشخص میشه جنسیت تو هم توی شناسنامه ات زنه . 

دخترم : یعنی منم مامانم ؟ 

من : اره دیگه تو هم مامان عروسکهاتی 

دخترم : نه ، مامان واقعی ام ؟ 

من : خوب تو هم یه مامان واقعی کوچولو برای عروسکهات هستی دیگه 

دخترم : مامان مسخره نباش دیگه من چی ام ؟ 

من : تو کودکی 

دخترم : کی زن میشم ؟ 

من : بزرگ شدی 

دخترم : مامان من نفهمیدم کیا زنن ؟ 

من : ببین یه جور دیگه میگم . کی بتو شیر داده تا خوردی بزرگ شدی 

دخترم : بابا 

من : بابات کی بتو شیر داد ؟ !!!!!!!!!! 

دخترم : بابا هر شب تو لیوان سبزه بهم شیر میده دیگه 

من : نه الان رو نمی گم ، کوچولو بودی ؟ 

دخترم : نمی دونم 

من : نمی دونم چیه ؟ من دادم دیگه 

دخترم : کی؟ 

من : ای بابا ولش کن ، بین مامان ، زنها سینه دارن که باهاش به بچه ها شیر 

میدن ، ولی مردا ندارن 

دخترم : خب بابا هم سینه داره 

من : اره داره ولی باهاش شیر نمی ده !! فهمیدی 

دخترم : خوب منم سینه دارم ولی شیر نمی دم پس مردم . 

من : ای بابا ببین مامان جون خودت که بزرگ بشی کم کم می فهمی . 

دخترم : الان می خوام بفهمم . 

من : خوب هر کی روسری سرش کنه زنه هر کی نکنه مرده 

دخترم : یعنی تو الان مردی میریم پارک زن میشی 

من : نه ببین ، من چیه تو میشم ؟ 

دخترم : مامانم 

من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن 

دخترم : آهان فهمیدم . 

من : خدا خیرت بده که فهمیدی ، برو با عروسکهات بازی کن 


**** 

نیم ساعت بعد 

دخترم : مامان یه سوال بپرسم 

من : بپرس ولی در مورد زن و مرد نباشه ها 

دخترم : در مورد ماهی قرمزه است . 

من : خوب بپرس 

دخترم : مامان ماهی قرمزه زنه یا مرده ؟!! 

من 

 

 

 







 

به نظر شما در عکس بالا دایره وسط سمت چپ بزرگتر است یا دایره وسط سمت راست؟

 

 







 مردي با اسب و سگش در جاده‌اي راه مي‌رفتند. هنگام عبوراز كنار درخت عظيمي، صاعقه‌اي فرود آمد و آنها را كشت. اما مرد نفهميد كه ديگر اين دنيا را ترك كرده است و همچنان با دو جانورش پيش رفت. گاهي مدت‌ها طول مي‌كشد تامرده‌ها به شرايط جديد خودشان پي ببرند…! 


پياده ‌روي درازي بود، تپه بلندي بود، آفتاب تندي بود، عرق مي‌ ريختند و به شدت تشنه بودند. در يك پيچ جاده دروازه تمام مرمري عظيمي ديدند كه به ميداني باسنگفرش طلا باز مي‌شد و در وسط آن چشمه‌اي بود كه آب زلالي از آن جاري بود. رهگذررو به مرد دروازه ‌بان كرد و گفت: "روز بخير، اينجا كجاست كه اينقدر قشنگ است؟" 
دروازه‌بان: "روز به خير، اينجا بهشت است." 
- "چه خوب كه به بهشت رسيديم، خيلي تشنه‌ايم." 
دروازه ‌بان به چشمه اشاره كرد و گفت: "مي‌توانيد وارد شويد و هر چقدر دلتان مي‌خواهد بنوشيد." 
- اسب و سگم هم تشنه‌اند. 
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حيوانات به بهشت ممنوع است." 

مرد خيلي نااميد شد، چون خيلي تشنه بود، اما حاضر نبود تنهايي آب بنوشد. ازنگهبان تشكر كرد و به راهش ادامه داد. پس از اينكه مدت درازي از تپه بالا رفتند،به مزرعه‌اي رسيدند. راه ورود به اين مزرعه، دروازه‌اي قديمي بود كه به يك جاده خاكي با درختاني در دو طرفش باز مي‌شد. مردي در زير سايه درخت‌ها دراز كشيده بود وصورتش را با كلاهي پوشانده بود، احتمالأ خوابيده بود. 
مسافر گفت: " روز بخير!" 
مرد با سرش جواب داد. 
- ما خيلي تشنه‌ايم . من، اسبم و سگم. 
مرد به جايي اشاره كرد و گفت: ميان آن سنگ‌ها چشمه‌اي است. هرقدر كه مي‌خواهيدبنوشيد. 
مرد، اسب و سگ به كنار چشمه رفتند و تشنگي‌شان را فرو نشاندند. 
مسافر از مرد تشكر كرد. مرد گفت: هر وقت كه دوست داشتيد، مي‌توانيد برگرديد. 
مسافر پرسيد: فقط مي‌خواهم بدانم نام اينجا چيست؟ 
- بهشت! 
- بهشت؟!! اما نگهبان دروازه مرمري هم گفت آنجا بهشت است! 
- آنجا بهشت نيست، دوزخ است. 
مسافر حيران ماند:" بايد جلوي ديگران را بگيريد تا از نام شما استفاده نكنند! اين اطلاعات غلط باعث سردرگمي زيادي مي‌شود! " 
- كاملأ برعكس؛ در حقيقت لطف بزرگي به ما مي‌كنند!!! چون تمام آنهايي كه حاضرندبهترين دوستانشان را ترك كنند، همانجا مي‌مانند....

 

 

 







 شخصی در یک تست هوش در دانشگاه که جایزه یک میلیون دلاری براش تعیین شده شرکت کرده .سوالات این مسابقه به شرح زیر میباشد : 


۱ -جنگ ۱۰۰ ساله چند سال طول کشید؟ 
الف-۱۱۶ سال ب-۹۹ سال ج-۱۰۰ سال د- ۱۵۰ سال 
آن شخص از این سوال بدون دادن جواب عبور کرد . 

۲-کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود؟ 
الف-برزیل ب-شیلی ج-پاناما د-اکوادور 
آن از دانش اموزان دانشگاه برای جواب دادن کمک خواست . 

۳-مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟ 
الف-ژانویه ب-سپتامبر ج-اکتبر د-نوامبر 
آن شخص از خدا کمک خواست . 

۴-کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟ 
الف-ادر ب-البرت ج-جورج د-مانویل 
آن شخص این سوال رو با پرتاب سکه جواب داد . 

۵-نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس ارام از چه منبعی گرفته شده است؟ 
الف-قناری ب-کانگرو ج-توله سگ د-موش صحرایی 
آن شخص از خیر یک میلیون دلار گذشت . 

 

 



اگر شما فکر میکنید که از آن شخص باهوش*تر هستید و به هوش او می*خندید، پس لطفا به جواب صحیح سوالات در زیر توجه کنید: 

۱- جنگ ۱۰۰ ساله( ۱۴۵۳-۱۳۳۷ میلادی) به مدت ۱۱۶ سال به درازا کشید. 
۲- کلاه پانامایی در کشور اکوادور ساخته میشود. 
۳- انقلاب اکتبر روسیه در ماه نوامبر جشن گرفته میشود. 
۴- نام کوچک شاه جورج البرت بود.(در ۱۹۳۶ او نام کوچک خود را تغییر داد.) 
۵- توله سگ. در زبان اسپانیایی INSULARIA CANARIA که در فارسی به معنی جزایر توله سگها است . 

 

 






صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 23 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.